مرکز پژوهش در معارف وحیانی

مَا رَأَیْتُ شَیْئًا إلَّا رَأَیْتُ اللَهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ

مرکز پژوهش در معارف وحیانی

مَا رَأَیْتُ شَیْئًا إلَّا رَأَیْتُ اللَهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ

مرکز پژوهش در معارف وحیانی



بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شـــهادت حــضـــرت زهــــــرا علیهاالسلام» ثبت شده است


السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة

 

سروده حضرت آیت الله صافی گلپایگانیمدظله العالی به مناسبت شـــهادت حــضـــرت زهــــــرا علیهاالسلام  

 

ای دخت گرامی پیمبر * ای سرّ رسول در تو مضمر
در بیت شریف وحی، خاتون * بر چرخ رفیع مَجد اختر
ای شبه نبی به خلق و اوصاف * ای نور مجسّم مصوّر
ای خادم خانه‌ تو حوّا * و ای حاجب درگه تو هاجر
در طورِ لقا یگانه بانو * در مُلک وجود زیب و زیور
با شیر خدا علیّ عالی * هم‌ سنگر و هم پیام و همسر
مانند تو زن جهان‌ ‌ندیده‌‌است * غمخوار و نگاهبانِ شوهر
ای عین کمال و جان بینش * ای ‌شخص‌ شخیص عصمت ‌و فرّ
بر رفعت قدر تو گواه است * بیت و حجر و مقام و مشعر
ای سیّده زنان عالم *ای بضعه حضرت پیمبر
تو اصلی و دیگران همه فرع * تو جانی‌ ودیگران چو پیکر
در مُلک وَلا ولیّة الله* بر نخلِ وجود احمدی بَر
قرآن به فضیلت تو نازل* برهان تو محکم و مقرّر
روی تو جمال کبریایی* کوی تو رواق قُرب داور
از جوی تو شبنمی است زمزم* و از بحر تو شعبه‌ای ‌است ‌کوثر
زآن خطبه آتشین که پیچید * در ارض و سما بسان ‌تندر
محکوم شد آن نظام و گردید* حق روشن و غالب و مظفّر
من عاجزم از بیان وصفت * تو بحری و من ز قطره کمتر
ای امّ محامد و معالی * ای از تو مشام جان معطّر
با این ‌همه عزّ و رفعت شأن* با آن همه فخر بی حد و مرّ
از ظلم منافقین امّت* شد قلب منیر تو مکدّر
آن را که نمود حقّ مقدّم* کردند معاندان مؤخّر
بردند فدک ‌به ‌غصب و بسـتند * بر باب تو گفته ‌‌ای مزوّر
افسوس شکست دشمن ‌دین‌ * پهلوی تو را به ضربت در
بازوی تو را به تازیانه * زد قنفذ ملحد سـتمگر
از سیلی و شرح آن نگویم* کافتد به دل از بیانش آذر
در ماتم محسن شهیدت * ماییم به سوگ و ناله اندر
بر لطفی صافی از سر لطف* بنگر که بُوَد پریش و مضطر
بس فخر از آن کند ‌که دارد * بر سر ز سـتایش تو افسر

 

۰ نظر ۱۹ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۵۵
sayyid Ali Mir zain-ul-abedini